اشک های خاکستری

" اشک های خاکستری "
-[ وقتی فهمیدم دوست دارم ، تو رو از دست داده بودم.. ]-
اولین باری که دیدمت ، احساس کردم توی قلبم یه گل رشت کرده ، گلی که به رنگ سرخ بود ، با هر بار دیدنت ، انگار توی قلبم گل از گل میشکافت.. غنچه باز تر و قشنگ تر میشد ؛¡ تا جایی که ، یه گل باز شده توی قلبم داشتم !
عطرش ، توی ریه هام میپیچیدو ، اونجاهم گل های دیگه ای رو پروش میداد ،..
، ولی توی قلبم...اون گل رشد کردو ، تو مثل یه پروانه توی زیبایی و مهر اون گل ، بال هاتو باز کردی ؛ هر روز بزرگ تر و زیبا تر میشدی ، که یکدفعه ، به خودم اومدم ، دیدم ، دوستت دارم ! و اینو درست وقتی فهمیدم ، که از دست داده بودمت.. وقتی اولین بار توی قلبم بالاتو باز کردیو پرواز کردی ، خیلی واست ذوق کردم..
ولی حالا.. ، چرا انقدر بال هات تیز و برنده شده پروانه شیشه ایم...¿)
میدونی ..
بو و عطر خون توی ریه هام ، اون گل هارو جور دیگه ای پرورش میداد ، با یه مهبتِ خونین رشد میکردن ، ولی من ، دست از دوست داشتنت بر نداشتم ؛ اون گلا روز به روز رشد میکردنو با اون همه دردی که داشتن ، به زیبایی شون نگاه میکردم ،. هم زمان با وقتی که سرفه های خونین سر میدادم به این فکر میکردم که چطوری ، اون غنچه های کوچولو و گلای سفید ، به این روز افتادن...؟¿
تو حالا قلبمو ، سینه مو ، مهرو مهبتمو مثل یه پیله شکافتی و منو رها کردی..اره ، تو قبل رفتنت عشقمو نسبت به خودت توی وجودم سوزوندی ،¡ و من ، خاکستر زار میزنمو آتیش قلبمو با سرفه های خونینم بزرگ تر میکنم..(
دیدگاه ها (۳۰)

به تو از دور نگاه میکنمو حسرت داشتنت در نگاهم میماند..آن روز...

دلم میخواهد با کلماتم فریاد هایم را به گوش ها برسنام اما ،.آ...

میبینی ؛فکر میکنی فراموشش کردی ، تا اینکه با حرف کسی مثل من ...

هنگامی که مرور خاطرات گردی غلیظ در هوا پخش میکند ، واقعا از ...

درمورد یه دختری عادی و فانی بوده که عاشق یکی از خدایان میشه ...

چرا خدا از خواسته‌هامون چیزی دیگه میده؟ 🌵🦋

شروع میشه باز یه روز تازهسیاهی شب رنگ میبازه*********اما تار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط