بی‌قرارم
می‌خواهم بروم
می‌خواهم بمانم
دارم در ترانه‌ئی مبهم زاده می‌شوم
به نسیما بگو کتابهای کودکان را
کنار گلدان و سوالات هفت‌سالگی چیده‌ام
گونه‌هایم گُر گرفته است
تشنه نیستم
می‌خواهم تنها بمانم
در اتاق را آهسته ببند
شب پیش خواب باران و
پائیزی نیامده را دیدم
انگار که تعبیر تمام رفتن‌ها
بازگشتِ به زادرودِ شقایق است
دیدگاه ها (۰)

درد ها را سر به سر انباشتندانتظار سینه ما داشتندتا نفس داری ...

میزی برای کار ،کاری برای تخت ،تختی برای خواب ،خوابی برای جان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط