اشڪ رازیست...

لبخند رازیست...

عشق رازیست...

اشڪ آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم ڪه بگویی
نغمه نیستم ڪه بخوانی
صدا نیستم ڪه بشنوی

یا چیزی چنان ڪه ببینی
یا چیزی چنان ڪه بدانی

#من_درد_مشترڪم_مرا_فریاد_ڪن


درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با ڪهڪشان
و من با تو سخن میگویم

نامت را به من بگو...
دستت را به من بده...
حرفت را به من بگو...
قلبت را به من بده...


من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام، برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریڪ با تو خوانده ام، زیباترین سرودها را...

زیرا ڪه مردگان این سال
عاشقترین زندگان بوده اند...


دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست

ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر ڪه با توفان
بسان علف ڪه با صحرا
بسان باران ڪه با دریا
بسان پرنده ڪه با بهار

بسان درخت ڪه با جنگل سخن میگوید
زیرا ڪه من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا ڪه صدای من با صدای تو آشناست...


خسته ام ..
خسته
از این
همه زن بودن ...
#از_خسته_شدن_خسته_شدم

((... برای تو، برای چشم‌هایت
برای من، برای دردهایم
برای ما برای این همه تنهایی
ای کاش خدا کاری کند …))
دیدگاه ها (۰)

بمون،دل من فقط به بودنت خوشهمنو فکر رفتن تو می کشهلحظه هام ت...

✘ﺧـــــــﯿـــــــﻠـــــــﯿــــــــــــﺎﺑـﻬﻢ ﯾـﺎد دادن ﮐــﻪ ﻣ...

من واقعاً از وضعیتم خبر ندارمهم دلم میخواد تا فردا صبح بی وق...

می‌روم تا که فراموش کنم چشم تو رامی‌روم تا که در آغوش کشم یا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط