امروز‌که‌خبر‌اسمونی‌شدنتو‌خوندم...

امروز‌ که‌ خبر‌‌ اسمونی‌ شدنتو‌ خوندم،‌ چشام‌ خیس شد:)
نه بخاطر اینکه میگن این جماعت مُرده پرستن!
نه بخاطر اینکه میگن هر کی میمیره پشتش بَه بَه و چَه چَه راه میفته!
بخاطر اینکه همه‌ می‌دونستن چقد دوسِت دارم و همیشه میگفتن:اینم سلیقست داری؟
خجالت‌ نمیکشی؟
پیر مرد اخه؟
ولی من با (ارغوان شاخه همخون جدا مانده من‌)ت‌لبخند زدم،با (نشسته ام به در خیره میشوم)ی که سرودی و یه مدت سوژه مردم شده بود،اشک ریختم
قربون صدقه خودت و اون زن دلبرت میرفتم و با خودم میگفتم:خدایا مگه میشه یه زوج انقد ادیب و خوشگل باشن؟
اصن چجوری اینهمه کرشمه رو تو وجودشون جا دادی؟
نمیدونم چه زمانی و کجا
ولی مطمئنم یه روز پیش پسرم یا دخترم حتما پزتو میدم
براشون تعریف میکنم که تو دوره چه آدمی زندگی میکردم
واسشون توضیح میدم بهترین دوستم بودی
طُ تمام صفتای تفضیلی خوبو درون خودت جمع کرده بودی
روحت شاد سایه‌دلها🖤🕳
دیدگاه ها (۱۳)

قبلنا با خودم میگُفتم:

『shayan yo』🌏🌊

انق‌گفتی‌من‌عنش‌دراومد‌موند‌یه‌میم...

میدونستم‌مُردم...

تک پارتی فوق غمگین از تهیونگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط