مرامیشناسی ای همدرد

مرامیشناسی ای همدرد؟
من بغض شب های تنهاییم
فریادی درگلو مانده
شبیه ترس جدایی بعدازرسیدن ها
همان ناتمام تمام هاا
دچاراندوهی بی پایان
مرامیشناسی ای همراز؟
من تجسم دردم از آهی بی پایان
فغان و نالهء عاشقان بی دل
مرابه خود؛
مرابه عشق؛
مرابه هرآنچه نامش زندگیست..
بازگردان...!
دیدگاه ها (۰)

پیری آن نیست که برسربزند موی سپیدهرجوانی که دلش شوق نداردپیر...

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاستهزار شعله ی سوزان و آه ...

.حال خوبت رو به هیچکس گره نزن.یاد بگیر بدون نیاز به دیگران ش...

گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟چشم غمگینش به رویم خیره ماندقطره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط