روزگارم خوش نیست

#روزگارم خوش نیست
ابر در گلوی من، هوس باریدن کرده
"سیب" عکاس بر درخت غم خشکید
گل لبخند به اجابت نرسید.
آه من، بر دل یک قاصدکِ کوچک بنشست
این خبر را دو سه شبنم به ماهی دادند.
از فراموشی گفت، از سکوت معنا داری
این دقایق مبهوت، آن چه گذشتش غمناک
راه را گم کرده، دل تنهای من در این آبادی
حزن بالا میرفت ، از سر و کول هوا..
آسمان می غرید، برکه افغان میکرد
و رنگ در این آبادی، بوی اندوه میداد
سنگ گیتار میزد، به ستوه آمده بود
گل صبری که نکرد، میوه و گشت خموش..
«دوست» را با خود برد، موج خشمگین زمان..
و درونش غرق است، مهر، وفا و سامان
دلخوری سنگ میزد، هدفش دریا بود
دل من نشانه شد، بی هدف خورد و شکست.
کار از کار گذشت، دست دلداریِ اشک
به تن داغ این غصه نشست، کاری از پیش نبرد
گرچه در خاطر ما ماند عزیز...
#قشنگ
دیدگاه ها (۱)

#آسمونت دیگه آبی و امن نیست توی دلت دیگه جا واسه من نیستدیدی...

#کجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آن‌جا؟ستاره‌به‌ستارهبه جادوی...

· #دیدࡊ دلܡ وا نࡄ݅د،از آܥ̇ریࡍ߭ بارࡊ کܘ گرفتܘ بود... #خاص

#کوچه ها را با دانه های برفآذین می بنددزمستانی سرد سردحجم سر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط