گر مرد رهی ز رهروان باش

در پرده سر خون نهان باش



بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش



خواهی که وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش



از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش



در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش به نام و بی نشان باش



بگذر تو ازین جهان فانی

زنده به حیات جاودان باش



منگر تو به دیده تصرف

بیرون ز دو کون این و آن باش



عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در میان باش...

شبتون‌ درپناه آرامش🌸

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

ز عشقت سوختم ای جان کجاییبماندم بی سر و سامان کجایینه جانی و...

گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم شبنمي بودم ز دريا غرقه...

بي ياد حضور تو زماني كفرست حديث زندگانیصد جان و هزار دل نثار...

برقع از ماه برانداز امشبابرش حسن برون تاز امشبدیده بر راه نه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط