محسنچاووشی

#محسن_چاووشی
آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
دیدگاه ها (۰)

#ابی_راز‌همیشگی

#هایدهاحساسم دخترک کبریت فروشی تنها در یک شب زمستانی‌ است، ب...

#شادمهرنشست توی ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم.گف...

من از دار دنیا فقط یک نفر را میخواهم🌱یک نفر از جنس دیوانگی.....

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط