آمده ام تا تو بسوزانی ام

#آمده ام تا تو بسوزانی ام
خسته از اندازه جنجال ها
از گذر سوق به گودال ها
ازشب چسبیده به چنگال ها
با گذر تیر که ازبال ها،آمده ام با عطش سال ها
تاتو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته زدریا شدم،
تا تو بگیری وبمیرانی ام..
دیدگاه ها (۱)

#یک درویش پیرتنها در کلبه ای فرسودهمیان جنگلی متروکو گرگهایی...

#برای از بین بردن تاریکیشمشیر نکشخشمگین نشوفریاد نزن...#چراغ...

#بدون شرح...

#جام شرابی که طعم بوسه به #لب داشتپیر شدیم و شبی به کار نیام...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ پریشانی امطاقتِ فرسو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط