..love or lust.. Part۱۵

☆عشق یا هوس★ [Part¹⁵]
(ویو میسو)
اون نشان دقیقا مثل همون نشان بود!..
اون دقیقا نشونه پرتز هارو داشت درست روی بازوش بود.....
خدایااااا به کدامین گناه اخه!...فقد کم بود با رئیس باند نیویورک بر خورد کنم که اونم امروز کردم..... لعنت بهتتت میسووو!!!... اگه...اگه اون متوجه شه من به اطلاعات محرمانش دست پیدا کردم باهام چجوری برخورد می کنه؟!!!...
احمق نباش لعنتی!... تو فقدیه بازیچه ای تو اون شرکت همین!...اگه اون موقع از عصبانیت بابطری سجو نمی زدم تو سر مدیر چانگ اینطوری نمیشد! الان بدون گرفتن حقم اخراجم نمی کردن! هوففففف(عصبانی)
تازه الان هم اینطوری مجبورنمی شدی برای انتقام از اون شرکت لعنتی بری سراق سواستفاده از مدارک ها و اسناد های محرمانش و الان هم بدون اینکه خودتو در گیر اطلاعات تاریک و کثیفش می کردی راحت به زندگیت ادامه میدادی!!!.... چقدر من بد بختمم!... چرا باید مثل احمق ها خودمو درگیر این شرکت می کردم!؟...هوففف حالا چه خاکی به سرم بریزم؟!!!.

.
حتما اگه میفهمید من از هویتش خبر دارم سر از بدنم جدا میکرد!...
تو نیویورک حتی یه ادم عادی هم میدونست که نباید از خط قرمز ایس رد شد!..
همیشه یه قانون وجود داشت.. اولیش! حد خودتو بدون!.. اگه حتی به اشتباه
پا روی دم ایس و برادش نیکو میزاشتی همون دم رو می کردن تو ماتحتت!...
قانون دوم هم از قانون اولی سر چشمه می گرفت...
تهدیدی در کار نبود! موقعی تهدیدشون عملی میشد که متوجه خیانت افرادشون و ادم هام دور برشون میشدن...
کوچک ترین خیانت مساوی با مرگ قطعی خیانت کار بود..!
.
غرق در افکار وحشت ناکم بودم و از صحبت هاشون هیچی نمی شنیدم که یهو نگاه سرد و خشن شخصی روی پوستم حس شد و با احساس لرزش و گرمای سوزناکی که از معدم زنده شده بود به خودم اومدم....
شتــــــــــ!!!
ایس داشت با ابرو های در هم کشیده و اون چشم های خشن و تاریکش بهم نگاه می کرد... که یهو باعث شد لحضه ای از ترس به خودم بلرزم..اوونـــ..ن!.. اون داشت به سمتم قدم ور میداشت و هر لحضه با قدم های محکم و بلندش بهم نزدیک تر میشد!!..
بدنم از شدت ترس منقبض شد و چشمامو از ترس محکم روی هم گذاشتم...یکی از چشمامو باز کردم تااز موقعیتم خبر دار شم که یهو بانگاه بی حس وخونسردش که بی خیالی تمامش رو
روی پوستم نشوند و یعدفه اون چشم های تاریکو خشنش رو ازم گرفت و با سردی راهشو ازم منحرف کرد و به سمت در خروج رفت... وات؟.
قلبم با دیوونه گی خودشو به دردیوار قفسه سینم میکوبید و زربان قلبمو از کنترل مغزم بیرون میکشید...
هوففففـف! اولین برخوردش باعث شده بود تسلیمش بشم؟!!!.
.
درست مثل یه احمق عقب کشیده بودم و اون به سادگی منو به کتفش گرفت!..
حالا متوجه میشدم که ایس لقب خوبی برای این مرد بود..از عصبانیت و کلافگی بلند گفتم:..
میسو:....
«ادامه دارد»
من برم بایی👋
دیدگاه ها (۱۷)

منتظر پارت بعدی هستید؟!

200 تایی شدنمون مبارککککککک🤭♥♥♥🎉🎉🎉🎉🎉🎉. . . دوپارت رو به عنو...

..love or lust.. Part14

شخصیت سیسی ناتنی میسو در فیک :★..love or lust..☆♤☆♤از اون شخ...

..love or lust.. Part28

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت ۸آنچه گذشت :هر کاری میکردم گریه هام بند نمیومد که یهو.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط