تو برای منی حتی وقتی فرار میکنی
"تو برای منی… حتی وقتی فرار میکنی."
تو همیشه فکر میکنی آزادی.
که میتونی از این نگاهها فرار کنی،
که دستهام فقط آغوشن، نه زنجیر.
ولی اشتباه میکنی...
چون تو از لحظهای که نگاهم کردی، دیگه مال خودت نبودی.
تو شدی وسواس من، نفس من، گناه من.
و من؟ من شدم صدای پشت سرت،
رد انگشتایی که حتی وقتی تنهاتی، رو پوستت میمونه.
تو نمیتونی از من قایم شی.
من تماشات میکنم وقتی نمیبینی.
لمست میکنم حتی وقتی دورم.
عشق ما پاک نبود، هیچوقت نبود.
ولی واقعی بود. زخمی.
و زخم یعنی یادگاری...
یعنی تملک.
میتونی بگی دوسم نداری.
میتونی داد بزنی. فرار کنی.
اما آخرش...
برمیگردی.
چون فقط من بلدم چطور دوستت داشته باشم...
به روش خودم.
و فقط من بلدم چطور دنیاتو بسوزونم، وقتی نخواهی مال من باشی.
تو همیشه فکر میکنی آزادی.
که میتونی از این نگاهها فرار کنی،
که دستهام فقط آغوشن، نه زنجیر.
ولی اشتباه میکنی...
چون تو از لحظهای که نگاهم کردی، دیگه مال خودت نبودی.
تو شدی وسواس من، نفس من، گناه من.
و من؟ من شدم صدای پشت سرت،
رد انگشتایی که حتی وقتی تنهاتی، رو پوستت میمونه.
تو نمیتونی از من قایم شی.
من تماشات میکنم وقتی نمیبینی.
لمست میکنم حتی وقتی دورم.
عشق ما پاک نبود، هیچوقت نبود.
ولی واقعی بود. زخمی.
و زخم یعنی یادگاری...
یعنی تملک.
میتونی بگی دوسم نداری.
میتونی داد بزنی. فرار کنی.
اما آخرش...
برمیگردی.
چون فقط من بلدم چطور دوستت داشته باشم...
به روش خودم.
و فقط من بلدم چطور دنیاتو بسوزونم، وقتی نخواهی مال من باشی.
- ۹۸۱
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط