من برای خوب بودن حالم برگ های برنده ی زیادی دارم مثلا

من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم ، مثلا همین صدای قل قل سماور ، یا صدای ریختن چای توی لیوان ، که حس بینظیر و نابِ زندگی را در دلِ رگ های خسته ام ، به جریان می اندازد .
مثل صدای باد یا نوای آرام و دورِ جیرجیرک ها ، صدای کبک ها ، گنجشک ها ، لک لک ها .
مثل تماشای رگه های باریک آفتاب که هر صبح زود ، به هر جان کندنی خودشان را از شکاف پرده ها به خلوت بکرِ اتاق می کشانند و مرا نوازش می کنند ،
یا تماشای ماه ، وقتی تمام دردهای عالم را پشت سر گذاشته و با جسارتی عمیق ، به تیرگیِ شب ها می تابد و مثل تماشای چشمک دورترین ستاره ، خیالِ کشفِ نادیده ترین سیاره ، تصور پرواز در خیال انگیزترین کهکشان و یا احساس زیبای لمس شدن با پنجه های نرم و آرام بخش نسیم ...
من برای آرامشم ، برای شادی ام و برای خوشبختی ام ؛ برگ های برنده ی زیادی دارم ،
و نمی بازم !
اگر امروز دلم گرفت ، بغض کردم ، تسلیم شدم و گوشه ی تاریکِ اتاق ، کز کردم ، فردا قطعا دوباره می خندم ، دوباره می ایستم و دوباره می سازم ، تمام ویرانه های روح زخمی ام را بهتر از همیشه می سازم ...
#تکست_خاص
دیدگاه ها (۱)

گــــاهی.. 😔ﺩﻟم ﻣﯿﺨـــﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳـــﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿــــــم ﺑﺎﯾﺴــ...

باکتاب پدربزرگ من قصه ی رویش اقاقی هاست .. داریوش اقبالی ...

می‌خواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش رنگ دیگری باشد. آسم...

آدم برای اینکه احساس زنده بودن کند، باید کسی را دوست داشته ب...

درخواستی

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط