عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

یک شب به دیدنت می آیم
یک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستاره ها جمع شده بودند و او لبخند مهتابی اش را می ریخت روی زمین.
باید دوباره چشمهایت را تماشا کنم
دست هایت را ببوسم
و کمی سرم را روی شانه ات بگذارم.
این دل لامذهب سر و سامان که ندارد
دارد از فرط دلتنگی ات می ترکد.
...اما تو
تا آن شب فرا برسد
گاهی
و فقط گاهی به من فکر کن.
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

عاشقانه های شبنم بوقت جنگ

ایران وطنم

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

One part |

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط