ای غم نمی دانم

ای غم ! نمی دانم
روزِ رسیدن روزیِ گامِ که خواهد بود
اما درین کابوسِ خون آلود
در پیچ و تابِ این شبِ بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست

دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می گرید

در من کسی آهسته می گرید...
دیدگاه ها (۰)

رو چی تو می تونستم حساب کنم ؟تویی که هر سری یه سازی میزدی و ...

هشت توصیه‌ی طلایی و مهم؛1. به جایی که دعوت نشدی نرو...2. درب...

برای تحمل این همه رنج و سختی،این همه فشار و استرس،این حجم از...

می نویسم امشب تمام تورا واژه ها همدیگر را در آغوش کشیدند از ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهل دوم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط