حال من این روزا دست خودم نیست

حال من این روزا دست خودم نیست،
دلیلی دارد ...
حال من حال خرابی است، جریان دارد !

حال من حال طبیبی است که بیمار شود
حال نان آور یک خانه که بیکار شود ...

حال روز ناخدایی که پس از یک شب طوفانی باز
دو قدم مانده به کوه یخ بیدار شود

حال من همچون مریضی است که
در کشتن او
درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند ...

آخرش را که بگویم جیگرت میسوزد
حال من حال اسیریست که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت ...!💔
دیدگاه ها (۱)

خواب می‌آید و در چشم نمی‌یابد راهیک طرف اشک رهش بسته و یک سو...

‎تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی‎مگرجان بی‌تو میمانددر...

پاییز فصل یادآوری همه یداستان های عاشقانه است داستان هایی که...

📝وگر تو جور کنی رایِ ما دگر نشودهزار شکر بگوییم هر جفایی را....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط