(خیالات من)

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می‌نشینی رو به رویم خستگی در می‌کنی
چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟
باز می‌خندم که خیلی...! گرچه می‌دانی که نیست

شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند
یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی
دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو
پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست

می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود
باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست

رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست



#دکلمه
#شعر
#فریدون_فرح_اندوز
#خیالات
#خانه
#بغض
#اشک
#مهمان
#رفتن
#کار
#خیابان
#چشم
#دست
#روز
#خنده
#خستگی
#بیتا_امیری
دیدگاه ها (۰)

آرزو می‌کنم که زندگی به تو بیاید و دنیا با تو راه بیایدآرزو ...

(آدم یه دفعه میبینه پیر شده..!)

(زندگی همیشه همین است)

(مناجات)

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط