رمان پادشاه زندگیم

پارت ۳۴

دیانا، آهان حلقه چی

ارسلان، بریم بخریم

دیانا، اوهوم، عکس حلقه هارو میزارم،

ارسلان، حلقه رو هم خریدم

دیانا، ارسلان، زاری،

ارسلان، جان چته باز

دیانا، هیچی حال ندارم

ارسلان، خرید هارو بردم گذاشتم تو ماشین بریم غذا بخوریم

دیانا، حال ندارم

ارسلان، دستشو گرفتم کشیدم بیا تنبل خانم

دیانا، نشستیم رو میزی که دوتا صندلی داشت سرمو گذاشتم رو میز

ارسلان، دستمو گذاشتم رو پاش فشار دادم برگشت سمتم ولی همونجوری بود چیشده

دیانا، هیچی خستم از صبح افتادیم تو بازار داریم خرید میکنیم

ارسلان، آخی نی نی کوچولوم خسته اس

دیانا، دستمو گذاشتم رو دستش که روی پام بود ارسلان

ارسلان، جونم

دیانا، خستم گشنمه تشنم،کمی خنده،

ارسلان، خوبه خودتم میخندی

دیانا، زاری

ارسلان، غذا بخوریم میرم خونه

عکس حلقه رو گذاشتم ورق بزنید
دیدگاه ها (۲)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۳۵دیانا، داشتم باهاش حرف میزدم که گا...

اردیامو میخوام اردیااااام💔💔💔💔💔😭😭😭🪦⚰️😭💔🥺💔🥺🥺😭😭🦇🦉 💔#به_امید_باز...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۳۳دیانا، بیا دیگه ارسلان، اومدمدیانا...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۳۲ارسلان، دیانا برات کلی خوراکی میخر...

رمان لجبازی پارت: 28

P¹⁴+ نمی خوای بری عروسی - خوب چی بپوشم+ برو یه لباس درست و ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط