لَنگون لَنگون اومد توی حرم ،،کشاورزی که تا حالا هم ، حرم نیومده بود ،، هر سال میزد بیاد پولش جور نمیشد ،،آخر بار این پول رو جمع کرد و با خوشحالی به زنش گفت : بریم حرم ،،
وارد حرم شد ، کِیف میکرد ،، هی با خودش می گفت : ای جان ،، کاش زودتر میتونستم بیام اما بلدِ کار نبود ،، حرم کجاست؟! ضریح کجاست؟! چی به چیِ؟ چشمش افتاد به چهار پنج تا آقا با لباس یک رنگ ،، فهمید مال اونجان ، سلام کرد ، سلامش رو جواب دادن ،
گفت: حرم کجاست؟
یه نگاهی کردند ،، فهمیدن غریب ِ و ساده ست ،،
گفتند: تا حالا نیومدی؟
گفت: نه بار اوّلمِ ست ، کجا باید برم؟
گفتند: اون در رو می‌بینی ،، پله ها رو بگیر برو بالا ، اوناها اون گنبد اتاق امام رضا ست !!
گفت : دستت درد نکنه و راهی شد
لَنگون لَنگون حرکت کرد و زیر لب با خودش زمزمه میکرد : اومدم آقا جان ،، در رو باز کرد ، هی با خودش میگفت: امام رو دیدم چی بگم ؟ چیکار کنم ؟
پاشو گذاشت رو پله ی اول
از اون بالا صدای بلندی شنید :
نیا ! نیااا ،، من اومدم ،، مگه پات درد نمیکنه؟
آقاش اومد روبروش ،، خوش اومدی
یه حال و احوالی ،، یه عشقی کرد ،، بغلش کرد ،، حرفاش رو زد و راهش رو گرفت که برگردد
امام رضا فرمود : دفعه بعد خواستی صِدام کن خودم میام 💔
اومد بیرون اون سه چهارتا خادم رو دید ،، تا دیدندش گفتند: رفتی بالا یا نه؟ آقات رو دیدی ؟ گفت: آره ! دستت درد نکنه ،، با تعجب گفتند دیدی؟!!
گفت : آره ،، آقام بغلمم کرد ،، صورتم رو هم بوسید ،، گفت: دفعه بعد خودم میام تو نیا ،،،
#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
#امام‌رضاجان‌علیه‌السلام
#خدای‌رأفت
#مهربان‌ترین‌آقا
#دستگیرهمیشگی‌م
#دلتنگ‌حرم
#نیستم‌آهوولی‌سگ‌هم‌به‌دردی‌میخورد
#کربلای‌عاشقان‌دردست‌تو
23#ذی‌القعده
#شهادت
#برمأمون‌لعنت
#بر‌عمَرحرامزاده‌لعنت
دیدگاه ها (۰)

روزی مأمون ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛در اثنای راه...

از نسل حضرت ابراهیم ،، بانویی متولد شد که نه تنها ابراهیم ، ...

همین که از مَرزها گذشت و به هندوستان رسید،،آوازه و توانایی ه...

دوستی می گفت نمی دونی چه لذتی داره وقت نماز ،، همسرت به تو ا...

black flower(p,211)

My month پارت⁵

چند پارتی (درخاستی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط