اجرای زنده لبه تیغ

پرده اول:احسان خواجه امیری را دوست داشتم. از همان اولین اجراهایش...
شاید تنها صدایی است که خسته ام نمیکند...
با عاشقانه هایش خاطره دارم...
و کافیست یک جا، در اوج شلوغی و روزمرگی هایم آهنگی از این آلبوم اجرا شود تا مرا پرت کند به گذشته های دور...
خیلی دور...
پرده دوم:
وقتی درست میانه یک ماجرا به خودت می آیی و میبینی بازی همان بازی است فقط آدمش عوض شده از اینکه بازی نخورده ای دچار احساسات متناقضی میشوی...
پرده سوم:
آدمها فکر میکنند که همیشه ماندن و تحمل کردن فداکاری است...
گاهی باید با رفتنت کسی را که دوست ندارد، از خواب بیرون بکشی...
گاهی با ترحم به کسی در حق دیگران و خود او ظلم میکنیم...
دیدگاه ها (۵)

دردانه خدا

من هم یک پاسدارم آقا!من هم محافظ مرزها هستم...وظیفه من اما پ...

میرودبرمی‌گرددمی‌رودبرمی گرددو این دور غیر باطل ادامه دارد.....

میدانی یارجان! گاهی آدمیزاد میزند به سرش که قید تمام قول و ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط