میدانم

می‌دانم
روزی فرا می‌رسد که بی‌پروا
در دریای چشم‌هایت غرق خواهم شد
غرق در آرامشی بی‌انتها
که هیچ ساحلی مرا از آن بازنمی‌گرداند
و چه غرق شدنی شیرین‌تر از این
که پایانش.... آغاز جاودانگی در نگاه تو باشد؟
دیدگاه ها (۱)

این قمار بودقماری که سرانجامش مرگ بوداما چه باکوقتی مرگ در آ...

دلم باران می‌خواهد...اما ابرها هم گریه را فراموش کرده‌اند......

او نه رویای فتح دنیا را داشتو نه در پی بلندترین قله‌ها بودفق...

تا آسمان هنوز به رنگ نقره‌گون آغشته استتا هوس بارش... نور خو...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط