تا آسمان هنوز به رنگ نقرهگون آغشته است

تا آسمان هنوز به رنگ نقره‌گون آغشته است
تا هوس بارش... نور خورشید را در آغوش ابرها خفه می‌کند
از دستان من نیز انتظار می‌رود که دست‌های تو را بجویند
انگار تقدیر چنین نوشته که تا جهان در پرده‌ای از غبار و نور نیمه‌جان فرو رفته
اشتیاق لمس تو از دل من دست نکشد
و هرگاه آسمان بهانه باران دارد
قلب من نیز بهانه حضورت را
دیدگاه ها (۱)

او نه رویای فتح دنیا را داشتو نه در پی بلندترین قله‌ها بودفق...

می‌دانمروزی فرا می‌رسد که بی‌پروادر دریای چشم‌هایت غرق خواهم...

تو که وعده‌ی مهر دادی...گفتی با چشمان بسته می‌نگریبا گوش‌های...

می‌دانم بودنم برایت جهنم بود...می‌دانم که بارها آزارت دادممت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط