میدونی اوژنی
میدونی اوژنی
از روزی که دستای گرمَـت رو ازم محروم کردی مَــرگ من اغاز شد.
درست است من هنوز زنده ام اما قلبم خاموش و ویران شده است و من همانند جسمی بی جان شده ام.
ایکاش غروب نمیشد تا من را با روشنایی خورشید تنها نمیگذاشتی و الان درکنارت بودم!
از روزی که دستای گرمَـت رو ازم محروم کردی مَــرگ من اغاز شد.
درست است من هنوز زنده ام اما قلبم خاموش و ویران شده است و من همانند جسمی بی جان شده ام.
ایکاش غروب نمیشد تا من را با روشنایی خورشید تنها نمیگذاشتی و الان درکنارت بودم!
- ۴.۸k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط