معشوقه دشمن
P2
پشت میز درازی که کلی مامور و افسر پشتش بودن نشسته بود.از اونجایی که هیونا از همون بچگی تعلیم دیده بود الان مقامش قبل باباش از همه بالا تر بود.مقام نمیشه گفت اما از همهی کسایی که توی اون جمه بودن تو همه چیز جلوتر بود.شناسایی،حل پرونده،مهارت های رزمی،اطلاعات،تجربه و هر چیز دیگه ای که به این شغل مربوط بود.با وارد شدن پدرش،پارک سونگ همه به احترامش بلند شدن و بعد نشستن اون همه بعدش نشستن.پارک سونگ همیشه مرد مرتب و سختگیری بود که با همه از جمله دخترش خیلی سرد بود.البته جلوی بقیه وانمود می کرد دخترش از همه چیز براش با ارزش تره.یه ورد ۵۸ ساله با چروک های کمی که روی صورتش بود،یه کت سرمه ای رنگ با شلوار لی همرنگش،دکمه های بسته ی کت روی کروات نقره ای رنگ و عطر تلخ و گرم،موهای خاکستری رنگی که با ژل مو صاف و مرتب به پشت سر کشیده شده بود.اما هیونا اصلا مثل پدرش نبود!
زندگی رو سخت نمیگرفت.اونقدر رسمی لباس نمیپوشید و هر روز صبح فقط با یه شونه موهاشو درست میکرد و با یه افشانه از عطر سبک و شیرین راضی بود.
برگه های جلو دستش رو مرتب کرد.گلوی خشکش رو صاف کرد و شروع به صحبت کرد
=خب ما گشتیم و یکی از گردن کلفت ترین مافیا هارو پیدا کردیم.جئون جونگ کوک.۲۶ سالشه،هم قاچاق میکنه هم هرکسی جلوش باشه رو میکشه پس ما برای دسترسی باید بهترین مامورمون رو بفرستیم.از اونجایی که هیونا همیشه ماموریت هارو به خوبی به سر انجام میرسونه این دفعه هم خودش باید بره
مینهو از اون طرف از مشت ناخن هاشو توی کف دستش فرو کرد.همیشه به هیونا حسودی میکرد که بهترین ماموره.زیر بار نمیرفت که کسی ازش بهتر باشه
P2
پشت میز درازی که کلی مامور و افسر پشتش بودن نشسته بود.از اونجایی که هیونا از همون بچگی تعلیم دیده بود الان مقامش قبل باباش از همه بالا تر بود.مقام نمیشه گفت اما از همهی کسایی که توی اون جمه بودن تو همه چیز جلوتر بود.شناسایی،حل پرونده،مهارت های رزمی،اطلاعات،تجربه و هر چیز دیگه ای که به این شغل مربوط بود.با وارد شدن پدرش،پارک سونگ همه به احترامش بلند شدن و بعد نشستن اون همه بعدش نشستن.پارک سونگ همیشه مرد مرتب و سختگیری بود که با همه از جمله دخترش خیلی سرد بود.البته جلوی بقیه وانمود می کرد دخترش از همه چیز براش با ارزش تره.یه ورد ۵۸ ساله با چروک های کمی که روی صورتش بود،یه کت سرمه ای رنگ با شلوار لی همرنگش،دکمه های بسته ی کت روی کروات نقره ای رنگ و عطر تلخ و گرم،موهای خاکستری رنگی که با ژل مو صاف و مرتب به پشت سر کشیده شده بود.اما هیونا اصلا مثل پدرش نبود!
زندگی رو سخت نمیگرفت.اونقدر رسمی لباس نمیپوشید و هر روز صبح فقط با یه شونه موهاشو درست میکرد و با یه افشانه از عطر سبک و شیرین راضی بود.
برگه های جلو دستش رو مرتب کرد.گلوی خشکش رو صاف کرد و شروع به صحبت کرد
=خب ما گشتیم و یکی از گردن کلفت ترین مافیا هارو پیدا کردیم.جئون جونگ کوک.۲۶ سالشه،هم قاچاق میکنه هم هرکسی جلوش باشه رو میکشه پس ما برای دسترسی باید بهترین مامورمون رو بفرستیم.از اونجایی که هیونا همیشه ماموریت هارو به خوبی به سر انجام میرسونه این دفعه هم خودش باید بره
مینهو از اون طرف از مشت ناخن هاشو توی کف دستش فرو کرد.همیشه به هیونا حسودی میکرد که بهترین ماموره.زیر بار نمیرفت که کسی ازش بهتر باشه
- ۵.۲k
- ۲۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط