زنی که میرقصید به مردی که میخندید گفت چقدر خوبه که یادمون نیست مرد ...

.
زنی که می‌رقصید، به مردی که می‌خندید گفت: چقدر خوبه که یادمون نیست. مرد گفت آره، خیلی خوبه. نکنه یادمون بیاد؟ زن گفت نه من می‌رقصم، نمی‌ذارم یادمون بیاد. تو هم بخند، نذار یادمون بیاد. زن به رقصیدن ادامه داد، مرد به خندیدن. از آسمون برف اومد، بعد برف تموم شد، ابرها راه افتادن رفتن تا شهر بعد. داشت از آسمان خون می چکید، برگها همه سرخ و سیاه شدن اما مرد هنوز می خندید و زن هنوز می رقصید. مرد گفت چه خوبه که یادمون نمیاد. زن گفت آره. بخند، نذار یادمون بیاد. بعد زن با پاهای پر زخم رقصید و رقصید و رقصید. زمین قرمز بود از خون کف پاهاش. مرد خندید و خندید و خندید.
یه عصر سرد از چشمهای مرد، همون جور که می خندید، دو تا گنجشک پرواز کردن تا شونه‌های لخت استخونی زن. از شونه‌های زن، همون‌جور که می‌رقصید، دو تا گنجیشک پرواز کردن تا ریه‌های مرد. ولی ابرهای گلوی مرد سربی بودن، گنجیشکها رو پروند که برن. رفتن گنجیشکها. خوب می‌دونستن دیگه موندن نداره. مرد نذاشت زن بفهمه، همونجور خندید تا وقتی سربهای توی دلش سنگین شدن و فرو رفت تو زمین. زن که داشت می رقصید برگشت به مرد بگه چه خوبه که یادمون نمیاد، دید مرد نیست که بخنده، همه چی یادش اومد. یادش اومد قبل ازاین زمستون باهار بود، زمین ها گندمزار، دلها خوشحال. خواست گریه کنه، دوتا گنجیشک روی شونه هاش شروع کردن به خوندن یه آواز شاد با صدای مرد. زن همونجور که از زخمهای کف پاش خون می‌چکید، خندید، و رقصید، و رقصید، و رقصید، و رقصید، و رقصید. بدون این که دیگه یادش بیاد....
دیدگاه ها (۱۲)

خیلی هایمان،فکر میکردیمبدون کسی میمیریم...تمام میشویم و کسی ...

آندِره! عشق یعنی چی؟یعنی تپش بی دلیل قلب؟ یعنی نِگاهی که روی...

نوشتم از تو تا دلم آرام شود ...قرار بود حرف هایم , شعرهایم م...

اسب پایش که بشکند، خلاصش می کنند. یا گلوله ای، دارویی، تزریق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط