ای بیتو دل تنگام، بازیچهی توفانها چشمان تبآلودم، باریکهی بارانها مجنون بیابانها، افسانهی مهجوری است دنیای من اینک من، مجنون خیابانها آرام نمیبارد، گویی غم من دارد آن باد که مینالد، در تنگی دالانها در بستر مسدودم، با شعر غمآلودم آشفتهترین رودم، در جاری انسانها...