گم گشته ام به شوق که پیدا کنی مرا

گم گشته ام به شوق ؛ که پیدا کنی مرا !
دیوانه گشته ام ، که مداوا کنی مرا ...

دیریست کنجِ خلوتِ غم ها نشسته ام
شاید ز چشم های غم ، امحا کنی مرا

پوشانده ام تمامِ خودم را زِ عالمی ؛
با این خیالِ خوش ، که تماشا کنی مرا

هرگز نبوده شورِ کسی جز تو در سرم
جانا چه می شود که تمنا کنی مرا ؟!

من قطره ام ، تو برکه ، نه ! دریاچه ی منی !
نزدیک تر بیا ، که غرقه ی دریا کنی مرا ...

خورشیدِ من ! بدون تو سرد است زندگی
من شب شدم ، بتاب ، که فردا کنی مرا ...

دیگر مرا نشانی از احساس و شور نیست
آماده ام ، که باز ، تو شیدا کنی مرا ...

من بی بهانه «بودم» و من را ندیدی و ؛
گم گشته ام به شوق ، که پیدا کنی مرا ...

پ.ن: نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد......

#عاشقانه
#خاص
#دلبرونه
#ادبی
#محسن_چاوشی
#رهایم_کن
#ویسگون
#شبنم
دیدگاه ها (۱۵)

درخیالم مستم از آغوش دلداری که نیست »میگذارم سـر بـروی شانـه...

بوته های دلتـنگــی ِ من نه آب می خواهد..!! و نه حـتئ آفـتـــ...

که تو در میان جان من...وطن داری..:)#عاشقانه#خاص#دلبرونه

زیبا بود‏به اندازه ای که می شد دوستش داشت‏و دور بود‏به انداز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط