ببخشید دستم خورد پست شد

ببخشید دستم خورد پست شد😚😊🤣

دستشو برد سمت ک*ص*ک*ش*م و بالوند. از درد آخی توی گلوم کشیدم. که لبش رو از روی لبم برداشت و برد سمت ک*صک*ش*م و لیسی زد.
دیانا: نکن.
ارسلان: چرا کوچولو من میخورمت.
و امود بالا روم خوابید سینه هام رو میک میزد و منم همش گریه میکردم. که اعصبی شد و بیک عمیقی به یکی از سینه هام زد و اون یکی سینم که دستش روش بود. رو چنگ زد. و جیقم رفت بالا. میک های آرومی به سینم زد.

۵مین بعد.

انقدر میک زده بود که دیگه سینه ها سر شده بودن. بالاخره دل کند. و اومد بالاتر لبش رو به گوشم نزدیک کرد و آروم زمزمه کرد.
ارسلان: آب در کوزه بود و ما تشنه لبان میگردیم.(خمار)
منظورش رو نفهمید. به خاطر همین با آخ واق از درذ گفتم.
دیانا: چطور؟(با آخ واق)
ارسلان: به خانم خوش اندامه خوشمزه ی داف کنارم بوده اونوقت من نمیدونستم که کارشو بسازم و مال خودم کنمش؟
نزاشت جواب بدم. خودشرو با پایین تنم تنظیم کرد و واردم کرد. خون پاچید روی روتختی و جیقم رفت بالا...
دیدگاه ها (۸)

رمان مرز عشق🫀پارت۴کل شبو بیدار بودم شب مثل فیلم از جلوی چشام...

اینم برای تویی مه میدونی برای توگذاشتم

رمان مرز عشق🫀پارت۳و خوابوندمش روی تخت دیانا: تو.. تو.. زن دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط