میتراود مهتاب

#می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
نیست یک‌دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می‌شکند
دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می‌گوید با خود:
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند...

#نیما_یوشیج
دیدگاه ها (۱)

#دلکم برد به غارت ز برم دلبرکیسر فرو کرده پری پیکرک از منظرک...

#آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیوفتد،رویا ببارد،دختران برقصند،قن...

#تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردیمن اما همان‌طور به اطرافم ادامه ...

#وای! چینه ی باغ فروریخت..دلهره در پس در منتظر استچهره ی گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط