آفرین بر تو که مستانه غزل می خوانی

آفرین بر تو که مستانه غزل می خوانی
به خدا خوب و صمیمانه غزل می خوانی

زلف تو دفتر شعر است خدا می داند
آفرین بر تو که با شانه غزل می خوانی

شهر در خواب قشنگی ست تماشا دارد
بی هوا ناز و غریبانه غزل می خوانی

آشنا با نفست نغمه مستانه شهر
و تو مغروری و بیگانه غزل می خوانی

دل یک شهر از آن خال به هم می ریزد
دام افکنده و با دانه غزل می خوانی...🦋🦋

ظهرت بخیر ونیکی هفته پربرکتی داشته باشی جانانم💐
دیدگاه ها (۰)

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟من عاجز چه به تقدیر توانم ...

کاش می شد قفل دلتنگی شکستکاش می شد درب تاریکی گسستکاش می شد ...

ناز کُنی، نظر کُنی، قهر کُنی، ستم کُنیگر که جَفا، گر که وَفا...

گـرمُـیـسـرنـشـودبـوسـهـ زدنـ پـایـشـ را هـرکـجـا پـایـ نـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط