رفتن همیشه دست تکان دادن نیست

رفتن همیشه دست تکان دادن نیست
گاهی می توانی روی یک صندلی نشسته باشی اما رفته باشی .. !
گاهی می توانی روبه روی آینه ای بایستی ودرحالی که موهایت راازفکروخیال دورانگشتانت میپیچی
آنقدر رفته باشی که وقتی به خودت می آیی ودرقاب آینه ی کوچک ات چندخیابان بارها گم شده باشی ..
همین ..
دیدگاه ها (۰)

با یک مُشت خیال و فکر و رویا که نمی‌شود زندگی کرد!باید کسی ب...

روزگار کهنه ام یادش بخیر آنهمه شور و شرر یادش بخیرمن نمیدانم...

خودش که نیست ببیند به هر چه می نگرمبه روی‌ مردمک چشمم انعکاس...

دستهایم را می بویم نمیدانم نامه هایی که برایت مینویسم روزی ب...

Part 2صدای عمارتباران نرم و پیوسته‌ای روی شیشه‌های بلند کافه...

کودکی که پشت قاب ذهنم خانه کرده خیال رفتن ندارد ذهنم را خانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط