چه کنم با غم خویش

چه‌ کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم می ترکد،
دل تنگم  زِ عطش می سوزد،
شانه ای می خواهم که
گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست...!!🖤
دیدگاه ها (۱)

دلتنگ توأممرا بیاموز چطور دلتنگت نباشمچطور باید ریشهٔ عشقِ ت...

من و ز کوی تو رفتن زهی خیال محالکه دام زلف تو هرگز مرا رها ن...

شب لب پنجره‌ی اتاقم می‌نشینمسراغ عطر تنت را از نسیم شب میگیر...

هوای حادثه‌هایم همیشه بارانیستتنم حریصِ بهار و دلم زمستانیست...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

كاش میشد که شبی عقده ی دل  باز کنمغم ِ دوری ِ تو را بر لب ِ ...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط