گفتم من شکسته‌تر از آنم که بتوانم تو را از دست بدهم. خندیدی. گفتی آدم‌ها از چیزی که فکر می‌کنند قوی‌ترند. راست می‌گفتی.

تو در سطر آخر قصه‌ها زندگی می‌کردی؛ جایی که سرنوشت معلوم شده‌است. پایانِ من بودی، و بلد بودی پایان زیبای تلخی باشی. بلد بودی وقتی داری با دیگری می‌رقصی، از بالای شانه‌ات نگاهم کنی...

آیا کسی هست در سطر آخر قصه‌ات زندگی کند؟
آیا دلیل قصه‌های کسی هستی؟

🎶تورج شعبانخانی
دیدگاه ها (۰)

من بودم و دلی و هزاران شکستگی

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم...

وازمن استخوان‌هایی باقی می‌مانَد،که تورادوست داشتند:🖤

آلبر کامو در زمانه‌ی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط