رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۵۰

ارسلان، جانم چرا اینجوری نگاه میکنی

دیانا، من همین تالار و میخوام

ارسلان، تازه نگاهم به تالار افتاد این دختر واقعا خوش سلیقس

دیانا، ارسلان خیلی قشنگه

ارسلان، خیلی قربون سلیقت

دیانا، میشه همینو بگیری ،،لوس،،

ارسلان،فقط داشتم به لوس بازیش نگاه میکردم

دیانا، ارسلان همینو من میخوام،لوس،،

ارسلان،...

دیانا، السلان تلوخدا من همینو میقام تلوخدا السلان ،،مظلوم و لوس،،

ارسلان، تک خنده ای به لوس بودن و مظلوم بودنش زدم و گفتم چشم ققط پشت سرتو نگاه کن

دیانا، برگشتم پشت سرم و دیدم آخ آخ چه گافی دادم آقای امیری اینجا بود دوباره برگشتم سمت ارسلان

ارسلان، پوکر نگام کرد دوباره تک خنده ای زدم

دیانا، سریع دویدم تو بغلش خودم و مخفی کردم و سوییج و از جیبش درآوردم و دویدم سمت ماشین و داد زدم ارسلان زود بیا

ارسلان، بعد رفتش زدم زیر خنده و امیری هم با من خندید

امیری،وای پسر خیلی حوصلا داریا ،،خنده،،

ارسلان، وقتی یکی رو دوست داری همینه دیگه

امیری، آره واقعا

ارسلان، خودشو لوس میکنه دوست دارم آنقدر بوسش کنم

امیری رفیق ارسلان هست،داداش تمومش نکنی

ارسلان، به لبخند اخمی کردم و گفتم تو نگران نباش خودم بلدم

امیری، دوتایی زدیم زیر خنده
دیدگاه ها (۰)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۵۱دیانا، نشسته بودم تو ماشین داشتم ب...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۵۲دیانا،وحشیانه داشت گردنمو مک میزد ...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۹دیانا، دستشو رفتم اوردم پایین و گف...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۸ارسلان، فدات شم دیانا، شروع کردم ب...

part19

SENARIO :: The Hunters Lave for the Devil :: PART 7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط