به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد

به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد

که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر

آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

دل بیچاره از آن بی‌خبر است ار گاهی

شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

آه پیران کهن می‌گذرد از افلاک

هر کجا جلوه آن تازه جوان می‌گذرد

چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند

به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد
#تکست_خاص #تکست #تکست_ناب
#حقیت #خاص #حقیت_تلخ #تنهایی
دیدگاه ها (۰)

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟چو شادم می‌توانی داشت،...

خبرت هست که از خویش خبر نیست مراگذری کن که ز غم راهگذر نیست ...

یه وقتایی دلت میخوادیکی از پشت سر چشماتو بگیره و ازت بپرسه :...

لــبــخــنــد بـــزن…!عـــکــاس مـــدام ايــن جــمـــلــه را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط