دلم میخواست نامه ای مینوشتم در گذشته هایم آدرسی بی نام

دلم میخواست نامه ای مینوشتم در گذشته هایم ، آدرسی بی نام و نشان رویش قید میکردم و این روزهای دلتنگی در دست پستچی سالخورده ای برگشت می خورد ...
نامه را باز میکردم و بوی کاغذ کاهی و دوات رنگ پریده فشارم را می انداخت ، پای دیوار مینشستم و یک دنیا بی قراری با من هم صدا میشد !
سلام هالو
چقدر بزرگ شدی ، چه بر سرم آورده ای که هرچه نگاهت میکنم چیزی از من در تو پیدا نیست ، اصلا حواست هست چه کرده ای با من !
هیچ نگو و گلایه نکن ،این همان روزگاری بود که میخواستی و زود از یاد بردی ، از یاد بردی بوی نم خانه را ، ترمه و گلاب پاش های مادر بزرگ را ، مشک جانمازی مادر را، کله قندهای کادو پیچ شده و حلقه های گل کربلایی را ...
مگر نگفتی از بوی نفت و جلبک های حوض خسته شدی ، از تاریکی دالان و صف های طولانی نان ...
سرکلاس چرت زدن ها و سوزش ترکه های معلم ...
از برنامه کودک های تکراری و بی پایان که هر جمعه از سرشان جار و جدال بود ..
میدانم که این روزها دلتنگ تر از گذشته ای ، پس یادت باشد چشم هم بزاری فردا امروز میشود و حسرت های بی پایان امانت نمی دهد !
نامه ای دیگر از وصف و حال این روزهایت بنویس ، در پاکت بگذار و مقصدش را نا کجا آباد بنویس و در صندوق بیانداز ، شاید سال ها بعد باز برگشت بخورد و دلت برای گذشته ها تنگ شود .
#نامه_برگشت_خورده
#سعید_سلیمانی
دیدگاه ها (۲۳)

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش..کی روی، ره زه که پر...

ده‌زانم‌بو‌مه‌ن‌نابی🚬

به‌فره باریه ریه گه‌ل کردیه به‌ن..به خه‌م چیوزانه مه خه‌م گی...

_تهی از هر واژه ای! حرفی نداشتم بگویم! گریستم! گریستم! گریست...

پژواک - پارت نهمسالها گذشت.مدرسه حیاط نم زده تور پاره ی بسکت...

سناریولینو : با اصرار زیادت لینو قبول کرد تا با هم به بار بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط