من، خود را به نامِ تو، در آتشِ عشق سوزاندم تا از خاکسترم، پروانهیِ جنون متولد شود.
عشقت همچون طوفانی پر هیاهو من را در خود غرق کرد، که دیگر راهِ گریزی به جای نماند.
به تسلیِ نگاهت زندهام محبوبم، نگاهی که من را وصلِ خود کرده و آرامشِ توصیف ناپذیراش را درونِ من جای داده است.
حضورت گویی شفقیست که بر عمقِ جانم میدرخشد و معنای روشنی را به من یادآور میشود.
قسم به چَشمانت که خالقیست پرستیدنی، ابدیتِ من با چشمانِ توست که معنا دارد.
این حجم از جنون، نه انتخاب، که یک حکم محتومِ الهی بود که روحِ مرا پیش از خلقت، به بند نامِ تو کشید.
two month 💖🫴
عشقت همچون طوفانی پر هیاهو من را در خود غرق کرد، که دیگر راهِ گریزی به جای نماند.
به تسلیِ نگاهت زندهام محبوبم، نگاهی که من را وصلِ خود کرده و آرامشِ توصیف ناپذیراش را درونِ من جای داده است.
حضورت گویی شفقیست که بر عمقِ جانم میدرخشد و معنای روشنی را به من یادآور میشود.
قسم به چَشمانت که خالقیست پرستیدنی، ابدیتِ من با چشمانِ توست که معنا دارد.
این حجم از جنون، نه انتخاب، که یک حکم محتومِ الهی بود که روحِ مرا پیش از خلقت، به بند نامِ تو کشید.
two month 💖🫴
- ۲۵۴
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط