تا که بودیم نبودیم کسی

تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی

هیچ کس با دل ما یار نبود
مونس و همدم و غمخوار نبود

پیر و برنا و زن و مرد دیار
نه به باطن که به ظاهر غمخوار

همه با داعیه ی همدردی
چه گروهی چه به معنا فردی

گاه گاهی که محبت کردند
همه آلوده ی منّت کردند

سینه ای بود و سراسر غم بود
دل در آن غمکده خوش محرم بود

چون یتیمی سرِ راه افکنده
یوسفی بود به چاه افکنده

الغرض زندگی دنیایی
همه محنت ، همه جانفرسایی

طی شد و مرگ نه دلخواه رسید
تا بیاریم به لب آه رسید
دیدگاه ها (۱)

اگه دنیات اندازه یه نفرکوچیک بشهیا اون یه نفر اندازه خداواست...

من از کسایی زخم خوردم که رو مرام و معرفتشون شرط میبستم ...م...

آدمی که واقعا بخواهد برود بی حرفبی کلاموسایلش را جمع میکند ا...

من و جام می ‌و معشوق، الباقی اضافات استاگر هستی که بسم‌الله،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط