توکجایی که برایت دلو ایمان بدهم
تو کجایی که برایت دل و ایمان بدهم
تابه کی کاسه ی خون هدیه به مژگان بدهم
بعدِ کوچت بخدا کارِ من این شد شب و روز
که تنِ خسته خود را به خیابان بدهم
کاش بودی که ِ مرا از قفس آزاد کنی
این روا نیست که در غربت خود جان بدهم
هیچکس مشتری قلبِ تَرک خورده نبود
هر چه هم خانه ویران شده ارزان بدهم
رفتنت باعث ویرانی ِ این دل شده است
کاش بودی که ِ به قلبم سر و سامان بدهم
گرچه بد عهــــــدی تو زخمِ تَبر بود ولی
گفتنی نیست که جان بر سر پیمان بدهم..🦋🦋
عصرتون دلنشین محبوبم❤🌹
#saharshehim💖
تابه کی کاسه ی خون هدیه به مژگان بدهم
بعدِ کوچت بخدا کارِ من این شد شب و روز
که تنِ خسته خود را به خیابان بدهم
کاش بودی که ِ مرا از قفس آزاد کنی
این روا نیست که در غربت خود جان بدهم
هیچکس مشتری قلبِ تَرک خورده نبود
هر چه هم خانه ویران شده ارزان بدهم
رفتنت باعث ویرانی ِ این دل شده است
کاش بودی که ِ به قلبم سر و سامان بدهم
گرچه بد عهــــــدی تو زخمِ تَبر بود ولی
گفتنی نیست که جان بر سر پیمان بدهم..🦋🦋
عصرتون دلنشین محبوبم❤🌹
#saharshehim💖
- ۶۶۸
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط