کوچولویهدوستداشتنیمن

#کوچولویه_دوست_داشتنی_من

پارت 5

یعنی

ته ویو

لیا بلند شد و با تعجب تهیونگو با دوست دختر جدیدش یعنی لیسا نگاه کرد(ببین اینجوری😐)

دید ک داشتن میومدن بالا بدو بدو رفت ازاونکی پله پایین که یهو


به کوک میخوره.

لیا: اوخ این چیبود چقدر سفت بود

کوک از بالا با قد بلندش داشت لیارو نگاه میکرد

لیا سرشو اورد بالا و یه جیغ خفیف زد و گفت

لیا: ام ببخشید

کوک: لبخند زدو گفت شما ببخش ما یهو جلوتون سبز شدیم

لیا لبخند زد

ات صداش زد لیااااااا لیاااااااا

لیا: بله بله بلههه

ات: این اکس شما نیست ؟

سوجون از اون ور دوید

سوجون: مرتیکه پروو رو نیگااااا بگیرم بزنم لهش کنم

لیا: با بغض گفت ولش کن داداشی

ات: کوک بت چیگفت

لیا: هیجی یهو خوردم بهش بد اره....

ات: شانستو خدا بوسیده عشقم

ته ویو

لیسا: به زار ب این دختره بگم برامون بستنی شکلاتی بیاره عزیزم. ( زنیکه پرو و این گونه است نویسنده جان یعنی می هارو حرص میخورد) 🤌🏻

ته: اره بگث کنارش قهوه داغ برام بیاره

لیسا: خانومهه...

ات: بله بفرماید

لیسا: دوتا بستنی شکلاتی و یه قهوه داغ میخایم

ات: بله حتمان

ات رو ب لیا یعنی دلم میخاد بگیرم این دختره روخفه کنم معلوم نی از کدوم جوبی اومده

لیا: تو چرا حرص میخوری؟

ات: اخه ببینننن چجوریی بام رفتار کرددد
ایششششش

خوب ته و لیسا رفتن

لیا یه نفس عمیق کشید و از زیر کابینت اومد بیرون

سوجون: انقدر ریژ میزه ایی که همه جا جا میشیـ...
____________________
پارت شیش فردا
دیدگاه ها (۱)

کوچولویه_دوست _داشتنی_منپارت 6 سوجون: انقدر ریزه میزه ای همه...

#کوچولویه_دوست_داشتنی_من #پارت_7رسیدن خونه لیا و ات یهو چش...

#کوچولویه_دوست_داشتنی_منپارت 4 روز سه شنبه بیدار شدم دید...

#کوچولویه_دوست_داشتنی_من&#پارت3ا.ت ویوخواستم برم که یهو سوجو...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟔مینا بعد از اینکه گفت «بای»،...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط