هفتمین عشق

هفتمین عشق
Part30
_پاساژ دیگه
هانا: خیر، میشینی مراقب ات
_بههه من چهههه
هانا: همینی که هس
_نخیرممم
جیا: داداش لطفااا🥹
تهیونگ: اره کوک بشین من برات لباس میخرم
_گم شید
جیا: ممنونننن داداششششش
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت پاساژ همه کت شلوار خریدن منم کت شلوار خریدم (عکسشو میزارم)
خاستیم بریم خونه که مینجی گفت بریم شهر بازی
و رفتیم
روای جونگ کوک
_🗿اصن من چرا باید مراقبش باشم... ولی اگه بمیره میوفته رو دستم
رفتم طبقه بالا در زدم ولی جواب نداد رفتم داخل دیدم خوابه
چقدر میخابه
ولی چقدر عرق کرده کولر رو روشن کردم که انگار یچیزی میگفت
+... مامان
_چقدر عرق سرد کردی.. هوی من که مامانت نیستم
+مامان... هیق... لطفااا تنهام نزار
_ات پاشو... ات پاشو یهو پرید از خواب که


لایک 24

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۶)

لباس های اعضا برای ختم جئون (پدر جونگکوک) #رمان #فیک #سناریو...

اسلاید دوم لباس مینجیاسلاید سوم لباس میااسلاید چهارم لباس...

هفتمین عشق Part29مینجی: نمیدونم چی شد ولی نگاهه همه رو خودم ...

هفتمین عشق Part 28+با جیغ هانا از خواب پریدم دیدم کوک بهم ذو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط