عشق اتفاق نیست

عشق؛ اتفاق نیست
که با آمدن و رفتن ها
از چشم بی افتد
عشق؛ تویی !
وجودت که عشق باشد
می بخشی تمامِ مهربانیت را
حالا اینکه بی حرمتی می کنند
با نامِ عشق
حالا اینکه تفاوتِ آغوش و بوسه هایِ عاشقانه
را نمی فهمند
حالا اینکه تو عاشق بوده ای و عاشقی کرده ای
و ندیدند
عشق؛ باز هم همان عشق است
مثلِ خدا
که ما بی مهر می شویم
ما فراموشش می کنیم
ما نمی بینیم دستانِ نوازشگرش را
اما او باز هم خدایی می کند
باز هم دلش برایِ خنده هایِ ما
تنگ می شود
دیدگاه ها (۱۴)

کاش می ﺷﺪﯾﮏ صبحﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑــﺰﻧﺪ ﺑﮕــﻮﯾﺪ :ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ...

همان چوب دارچینی که لحظه ی آخر، درون چای می اندازی...همان عک...

می‌دونی؛ دو جور دل‌شکن داریم: دل‌شکنی که می‌دونه داره دل می‌...

سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند...آدم هایی که عجله ندار...

همینطوری خلاصه منم دقیقا مثل ملا نصرالدین😔 داشتم به خبر های ...

😔 دلم سوخت،برای پزشکیان، که آمده بود جملاتی از نهج البلاغه ر...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط