سی و هشت ثانیه طول کشید تا بفهمم چقدر متفاوت هستم

سی و هشت ثانیه طول کشید تا بفهمم چقدر متفاوت هستم
سی و هشت ساعت دستم روی دکمه ی سبز رنگ بود با ترس از اینکه شاید جواب دوستت دارم رو با چیزی غیر از منم همینطور بدی
سی و هشت هفته پیش تو همین جهان ، تو همیم بدنا، با همین افکار پر از پوچمون با هم اشما شدیم
سی و هشت ماه دیگه ، ماه آسمون من دیگه رنگی نخواهد داشت و من میرم...
سی و هشت سال بعد ...
سیو هشت سال بعد دست دخترتو میگیری میبری کتاب فروشی
پشن ویترین کتاب منو میبینی
و صفحشو با اشک ورق میزنی وقتی اسم خودتو صفحه اول ببینی
امیدوارم سی و هشت قرن دیگه بعد از اینکه بدنم تو جهنم خوب پوسید بیایی به دیدنم
امیدوارم.....
#نویسنده
دیدگاه ها (۱۶۳)

آل کاپون همیشه می‌گفت مؤدبانه درخواست کردن با یه اسلحه توی د...

بعضی آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند....

### فصل دوم | پارت آخر: برای همیشه هشت نفر می مانند نویسنده...

پارت دارک۲ :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط