میدانی کجایش درد داشت آنجا که چشمانم جز او کسی را نمیدید

میدانی کجایش درد داشت آنجا که چشمانم جز او کسی را نمیدید اما او برایم آرزو میکرد که به دیگران برسم و هیچگاه نفهمید که من بعد او دیگران که سهل است خودم را نیز گم کردم همه را جز او
دیدگاه ها (۱)

اینکه تو را لحظه به لحظه خاطره به خاطره در این جعبه جادویی م...

ببری یا ببازی همیشه قهرمانی منی عشق جان

بالاخره قبول شدمممم

خــــــدا خـــــدا خـــدا خودت درد میدهی درمان نیز درمــان م...

میگفتند رفتن‌هایِ واقعی هیچگاه خبر نمیدهند ؛ زمانی که به خود...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۸

آیدل خلافکار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط