عشق حاضر جواب من p116
- یه خبرم دیگم دارم برات!
- چی؟
- تا دو هفته دیگه عروسیمه خوشحال میشم با نامزدت بیای ...
نامزدم؟ اها جمن
- واای تبریک میگم حتما مزاحم میشم!
- مزاحم چیه تو فرشته ی زندگیه منی!
- نه بابا دیگه این انقدرا هم قلمبه نیستم!
خندید ...
یکم دیگه باهم فک زدیم بعدش از هم خدافظی کردیم!
لیسا - آیو یعنی ترکوندی با این مسافرت اومدنتا!
به لیسا که به چار چوبه در مثل مارمولک چسبیده بود نگاه کردمو گفتم:
- به به لیلی ژون میشه دقیقا مشخص کنی چیو ترکوندم!
به پام اشاره کرد و گفت:
- همین که زدی خودتو چلاغ کردی ما رو خونه نشین!
- نه دیگه اشتباه نکن اصلا آیو چلاغ که میشه تحرکش بیشترم میشه میخوای یه هله کوپتری
واست بزنم بهت ثابت شه؟
دستشو بامزه به نشونه ی تسلیم اوورد بالا و گفت:
- نه نه شما هلکوپتر نزده عزیزی!
جفتمون مثل خلو چلا زدیم زیر خنده ...
لیسا - پاشو بیا بریم بیرون الآن سنا اینا میان میخوایم بریم دور دور!
به پام اشاره کردمو گفتم:
- با این پا!
با شیطنت جواب داد:
- آیو چلاغش قشنگه!
تا اومدم با همون پای چلاغم بزنم تو دهنه این الاغ در رفت!
از اتاقم اومدم بیرون ...
سویون جون - بهتری آیو؟
لبخند زدم ...
- عالیم سویون جونی
با مهربونی گفتم:
- اه عزیزم دختر خوب
روی مبل نشستم ... بعد از چند دقیقه سنا اینا به رسیدن! اینبار هممون با هم رفتیم بیرون
حتی داهیون اینا هم باهامون اومدن!
رفتیم یه جای دنج توی شب اونجا خیلی فضایه توپی داشت! هممون
دور هم نشستیم شروع کردیم گپ زدن ...
جمن- هستید جرعت حقیقت بازی کنیم ...
همه موافقت کردیم که سوجون گفت:
- اونوقت کی بطری بشه ؟
همه خندیدیم که جمن بلند گفت:
- زهر ماررررر جمیعا! جوینده یابنده است الآن واستون جور میکنم!
از جاش بلند شدو رفت ... بعد از چند لحظه با یه شیشه بطری اومد کنار من نشست نزدیکی بهش
احساس ارامشه عجیبی بهم میداد مثل اینکه فکر کنی یکی مراقبته ... جات امنه ... یا یه تیکه گاه
خیلی محکم داری ... میگم محکم تجربه داشتم خودتون در جریان هستید چند بار باهاش برخورد
کردم خورد و خاکشیر شدم
بطری با حرکته ژمن شی شروع کرد چرخیدنو بعد از چند لحظه واستاد!
- چی؟
- تا دو هفته دیگه عروسیمه خوشحال میشم با نامزدت بیای ...
نامزدم؟ اها جمن
- واای تبریک میگم حتما مزاحم میشم!
- مزاحم چیه تو فرشته ی زندگیه منی!
- نه بابا دیگه این انقدرا هم قلمبه نیستم!
خندید ...
یکم دیگه باهم فک زدیم بعدش از هم خدافظی کردیم!
لیسا - آیو یعنی ترکوندی با این مسافرت اومدنتا!
به لیسا که به چار چوبه در مثل مارمولک چسبیده بود نگاه کردمو گفتم:
- به به لیلی ژون میشه دقیقا مشخص کنی چیو ترکوندم!
به پام اشاره کرد و گفت:
- همین که زدی خودتو چلاغ کردی ما رو خونه نشین!
- نه دیگه اشتباه نکن اصلا آیو چلاغ که میشه تحرکش بیشترم میشه میخوای یه هله کوپتری
واست بزنم بهت ثابت شه؟
دستشو بامزه به نشونه ی تسلیم اوورد بالا و گفت:
- نه نه شما هلکوپتر نزده عزیزی!
جفتمون مثل خلو چلا زدیم زیر خنده ...
لیسا - پاشو بیا بریم بیرون الآن سنا اینا میان میخوایم بریم دور دور!
به پام اشاره کردمو گفتم:
- با این پا!
با شیطنت جواب داد:
- آیو چلاغش قشنگه!
تا اومدم با همون پای چلاغم بزنم تو دهنه این الاغ در رفت!
از اتاقم اومدم بیرون ...
سویون جون - بهتری آیو؟
لبخند زدم ...
- عالیم سویون جونی
با مهربونی گفتم:
- اه عزیزم دختر خوب
روی مبل نشستم ... بعد از چند دقیقه سنا اینا به رسیدن! اینبار هممون با هم رفتیم بیرون
حتی داهیون اینا هم باهامون اومدن!
رفتیم یه جای دنج توی شب اونجا خیلی فضایه توپی داشت! هممون
دور هم نشستیم شروع کردیم گپ زدن ...
جمن- هستید جرعت حقیقت بازی کنیم ...
همه موافقت کردیم که سوجون گفت:
- اونوقت کی بطری بشه ؟
همه خندیدیم که جمن بلند گفت:
- زهر ماررررر جمیعا! جوینده یابنده است الآن واستون جور میکنم!
از جاش بلند شدو رفت ... بعد از چند لحظه با یه شیشه بطری اومد کنار من نشست نزدیکی بهش
احساس ارامشه عجیبی بهم میداد مثل اینکه فکر کنی یکی مراقبته ... جات امنه ... یا یه تیکه گاه
خیلی محکم داری ... میگم محکم تجربه داشتم خودتون در جریان هستید چند بار باهاش برخورد
کردم خورد و خاکشیر شدم
بطری با حرکته ژمن شی شروع کرد چرخیدنو بعد از چند لحظه واستاد!
- ۲.۲k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط