حال دفتر شعرم مثل حال عاشق توست

حال دفتر شعرم مثل حال عاشق توست
مثل تو که رفتی و رفتی مثل غربت غم توست

اگه من مسبّب عشق توی خاطراتت باشم
تو خود خالق عشقی پیش تو کوچک باشم

من و تو شکل دو آبیم یکی دریا یکی جویبار
تو خود دریای عشقی، منم آن وابسته جویبار

مثل رعدی با ابهت مثل خورشید گرم گرمی
مثل چشمان یه کودک خیلی زیبا پاک پاکی

توایی خالق هر واژه توی دفتر یک شاعر
که می نویسد از وصف حال دو عاشق نادر

کاش معجزه می شد فاصله ها پایان می گرفت
کاش حال من و تو به دیداری سامان می گرفت

کاش قلبی که گرفته شد پشت دیوارهای فاصله
این چنین نمی شکست در دیار بی عاطفه

کاش شبی رویاهایم را با باورهای من می دیدی
کاش عشق را یک بار با قلب من می سنجیدی
دیدگاه ها (۹)

موکلمن ما یذکرک یعنی ناسیک ولا کلمن یذکرک یعنی یهواک اکو ویا...

خیلی میخواستَمِت ..طوری که ،یادته گُفتی : بُرو ، بمونی اذیّت...

دوست داشتن شعاری که به درد نمی خوردنه جانمبا چهار تا حرف و ق...

نگاه کن!ببین چقدر محکم شده ام...من همانم!همان که طاقتِ بی خب...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

( گناهکار ) ۷۶ part دامن بزرگ قرمز رنگ مو با دست هام بلند ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط