Im not crazy
I'm not crazy:
Part one
دکتر جان :آقایون خانوم ها لطفا ساکت لطفا قوانین را رعایت کنید
همه با صدای آقای جان ساکت شدن
دکتر جان: امروز خواستم بیایم راجب جانگ میا صحبت کنیم
(یکهو همهمه شد) میدونید که بخاطر رفتار های میا بهترین دکتر ما یعنی آقا ی کیم از این بیمارستان رفته ودر حال حاظر میا هیچ دکتر ی نداره میخوام که یکی از شما ها برای میا داوطلب بشید چون این دختر جوان حالش اصلا خوب نیست و افسردگی هاد داره حالا کی داوطلب میشه؟
هیچکس دا وطلب نشد در این هنگام دکتر جعون که بهترین دکتر تيمارستان بود داوطلب شد
دکتر جان: آقای جعون مطمئنین میخوایند درمان میا شروع کنید؟ ممکنه اتفاقی بیوفته
کوک: نگران نباشید خودتون میدونید که من بدتر ین بیمار ها هم درمان کردم پس اتفاقی نمیافته
از زبان ویکی:
دکتر جان جانگ کوک به اعنوان دکتر میا معرفی کرد
(فردا صبح)
میا به در خیره شده بود ک منتظر کسی بود شاید خانوادهش؟ همینطور که توی خودش بود در اتاق باز شد و مردی اومد داخل اتاق
کوک: سلام میا من دکتر جعونم بهم بگو جانگ کوک پزشک جدیدتم امید وارم باهم بتونیم باهم دیگه افسردگیت را درمان کنیم
میا آروم که کسی بزور صداش میشنید گفت سلام
جانگ کوک برای اینکه بتونه بهتر با میا ار تباط برقرار کنه نزدیکش رفت که یکهو دید که میا داره میلرزه و زیر لب همش میگه برو اونور جانگ کوک فهمید که اون از مرد ها میترسه پس کمی ازش دور شد و گفت:
میا میخوام ازت چندتا سوال ازت میپرسم میتونی جواب بدی؟
میا سرش تکون داد
کوک: خیلی خوب از چه کسایی میترسی؟
میا:از همه میترسم (سرش پایینه موهاش رو صورتش ریخته)
کوک: دوست داری از اینجا بری؟
میا: آره میا میخواد از اینجا بره(اروم)
.
امیدوارم حداقل این فیک حمایت بشه😔
کامنت هم بزارید
Part one
دکتر جان :آقایون خانوم ها لطفا ساکت لطفا قوانین را رعایت کنید
همه با صدای آقای جان ساکت شدن
دکتر جان: امروز خواستم بیایم راجب جانگ میا صحبت کنیم
(یکهو همهمه شد) میدونید که بخاطر رفتار های میا بهترین دکتر ما یعنی آقا ی کیم از این بیمارستان رفته ودر حال حاظر میا هیچ دکتر ی نداره میخوام که یکی از شما ها برای میا داوطلب بشید چون این دختر جوان حالش اصلا خوب نیست و افسردگی هاد داره حالا کی داوطلب میشه؟
هیچکس دا وطلب نشد در این هنگام دکتر جعون که بهترین دکتر تيمارستان بود داوطلب شد
دکتر جان: آقای جعون مطمئنین میخوایند درمان میا شروع کنید؟ ممکنه اتفاقی بیوفته
کوک: نگران نباشید خودتون میدونید که من بدتر ین بیمار ها هم درمان کردم پس اتفاقی نمیافته
از زبان ویکی:
دکتر جان جانگ کوک به اعنوان دکتر میا معرفی کرد
(فردا صبح)
میا به در خیره شده بود ک منتظر کسی بود شاید خانوادهش؟ همینطور که توی خودش بود در اتاق باز شد و مردی اومد داخل اتاق
کوک: سلام میا من دکتر جعونم بهم بگو جانگ کوک پزشک جدیدتم امید وارم باهم بتونیم باهم دیگه افسردگیت را درمان کنیم
میا آروم که کسی بزور صداش میشنید گفت سلام
جانگ کوک برای اینکه بتونه بهتر با میا ار تباط برقرار کنه نزدیکش رفت که یکهو دید که میا داره میلرزه و زیر لب همش میگه برو اونور جانگ کوک فهمید که اون از مرد ها میترسه پس کمی ازش دور شد و گفت:
میا میخوام ازت چندتا سوال ازت میپرسم میتونی جواب بدی؟
میا سرش تکون داد
کوک: خیلی خوب از چه کسایی میترسی؟
میا:از همه میترسم (سرش پایینه موهاش رو صورتش ریخته)
کوک: دوست داری از اینجا بری؟
میا: آره میا میخواد از اینجا بره(اروم)
.
امیدوارم حداقل این فیک حمایت بشه😔
کامنت هم بزارید
- ۲.۴k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط