حالا که نیستی
حالا که نیستی
در بند درد
گوشه ای از این اتاقِ سرد
تنها نشسته ام
بر فرش نامه های تو
اینجا ...
به جای تو !
در فکر من
عصاره ی دریایی از غزل
دستم
اسیر تکه ذغالی به رنگِ مرگ
دیوار
کاغذی که برای نوشتنِ
شعری برای تو :
... حالا که نیستی
این لحظه ها که هست
جز با خیالِ خام تو معنا نمی شود
این شامِ تا ابد
فردا نمی شود
جز با نوای یخ زده ی گام های تو
آشفته ام بهار !
بیا تا نرفته ای
از ذهن دفتر غزلم - با هوای تو -
ای رفته با رسیدن پاییز سوگوار !
حالا که نیستی
در بند درد
گوشه ای از این اتاقِ سرد
تنها نشسته ام
بر فرش نامه های تو
اینجا ...
به جای تو !
در فکر من
عصاره ی دریایی از غزل
دستم
اسیر تکه ذغالی به رنگِ مرگ
دیوار
کاغذی که برای نوشتنِ
شعری برای تو :
... حالا که نیستی
این لحظه ها که هست
جز با خیالِ خام تو معنا نمی شود
این شامِ تا ابد
فردا نمی شود
جز با نوای یخ زده ی گام های تو
آشفته ام بهار !
بیا تا نرفته ای
از ذهن دفتر غزلم - با هوای تو -
ای رفته با رسیدن پاییز سوگوار !
- ۱.۰k
- ۲۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (-۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط