تک پارتی وقتی حامله ای ولی نمی دونست و سرت داد زد
ویو ات: خوب امروز میخواستم به جونگکوک بگم که حامله هستم و میخوام سوپرایزش کنم من به اجوما گفتم
ات: اجوما
اجوما: بله دخترم
ات: میگم تو امروز برو خونه مامانت شنیدم میگی حالش خوب نیست اگر بخوای برو
اجوما: راست میگید
ات: بله
اجوما: مرسی دخترم پس من برم وسایل هامو جمع کنم
ات: خواهش میکنم سلام به مامانت برسون
اجوما: چشم
ویو ات: خوب من رفتم اشپزی کنم اجوما هم رفت خونه مامانش غذا های زیادی رو درست کردم مثل: دوکبوکی _نودل:_سوشی_و.. (دیگه هرچی دوست دارید😁)
خوب ساعت 8 شد و کوک هم خیال کنم تو راه بود رفتم میز رو چیدم و یک جعبه کوچولو که توش 2 تا جوراب نی نی بود یکی🩷اون یکی💙با یک پاکت نامه که توش نوشته(دیگه خودتون میدونید بعدم)
ات: اجوما
اجوما: بله دخترم
ات: میگم تو امروز برو خونه مامانت شنیدم میگی حالش خوب نیست اگر بخوای برو
اجوما: راست میگید
ات: بله
اجوما: مرسی دخترم پس من برم وسایل هامو جمع کنم
ات: خواهش میکنم سلام به مامانت برسون
اجوما: چشم
ویو ات: خوب من رفتم اشپزی کنم اجوما هم رفت خونه مامانش غذا های زیادی رو درست کردم مثل: دوکبوکی _نودل:_سوشی_و.. (دیگه هرچی دوست دارید😁)
خوب ساعت 8 شد و کوک هم خیال کنم تو راه بود رفتم میز رو چیدم و یک جعبه کوچولو که توش 2 تا جوراب نی نی بود یکی🩷اون یکی💙با یک پاکت نامه که توش نوشته(دیگه خودتون میدونید بعدم)
- ۸.۶k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط