عشق بیمار من پارت ۳
ولی شده تفنگو زده بود توش یکمش اونجا هیچی هیچکس برام مهم نبود به غیر از الکس دویدم سمتش سرشو گذاشتم رو پاهام میدونم چی شد که گونههام خیس شدن دست خودم نبود مثل آبشار میومد قطع هم نمیشد الکس : دا دا داداش تو برو تو برو من من خوبم با دستیارم میام تو برو خودتو ن ... نجات بده کوک : چی برا خودت بلغور میکنی موز تفنگی (گریه) الکس :, داداش من که چیزیم نشده فقط گلوله به پایین شکمم خورده ه یه خورده پایینتر شلیک میکرد آرزو پدر شدن تو دلم می موند (خنده همراه با سرفه) کوک: روانی (خنده) وایسا ببرمت یه خورده اونورتر من میرم و رو میسپارم به یانگ اوکی باید برم الکس :, برو دارن نزدیک میشن بدو ووو ( داد) کوک: سرشو از رو پاهام برداشتم و دویدم انقدر دویدم که نمیدونم کجا رفتم یونگ می عوضی هم دنبالم بود داشتم میرفتم که یه سوزشی تو دستام احساس کردم لعنتی آه آه یسوزه رفتم یه کوچه دیگه مینطور با دستای خونی داشتم میرفتم که یه دفعه به یه زن هرزه خوردم اه
ویو ات:, داشتم میرفتم خونم چون خونم نزدیک مطبه هر روز پیاده میرم میام یه دفعه یه صداهایی از پشت سرم میومد که هی نزدیک میشد صدای نفسهای یه مرد بود برگشتم که با همون مرده برخوردم لعنتی سرم درد گرفت آت: مردی که قرومساق خواستم ادامه حرفامو بزنم دستشو دیدم
نویسنده 냐여ㅣ스 نیایش. چطور بود
بد شد به روم نیارین 🙂
ویو ات:, داشتم میرفتم خونم چون خونم نزدیک مطبه هر روز پیاده میرم میام یه دفعه یه صداهایی از پشت سرم میومد که هی نزدیک میشد صدای نفسهای یه مرد بود برگشتم که با همون مرده برخوردم لعنتی سرم درد گرفت آت: مردی که قرومساق خواستم ادامه حرفامو بزنم دستشو دیدم
نویسنده 냐여ㅣ스 نیایش. چطور بود
بد شد به روم نیارین 🙂
- ۲.۱k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط