مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

در میان تنهاییهایم

در میان تنهایی‌هایم،
عشقی جوانه زد -در طوفان لحظه‌هایم..
گمان می‌کردم از جهنم خاطرات
رهایی یافته‌ام
اما اکنون در سیاهی‌ افکارم غرقم
جایی که هیچ رنگین‌کمانی در آن پا نمی‌گذارد...

سیلاب شور اشک‌هایم هر لحظه مرا عمیق‌تر می‌بلعد،
و دریافتم که - عشق
هرگز پی شادی من نبود؛
او مرا از خود روشنم جدا کرد و
به دنیایی دیگر سپرد،
جایی که نور کم‌سوست و سکوتم بی‌پایان

قلبم هنوز از طعم تو می‌سوزد و می‌پرسد -چرا ...
شاید چون تو عاشق خودت بودی، نه عاشق بودن با من
و من ماندم، میان اتش خاطره و خنکای فراموشی..
پس به‌تنهایی ریشه می‌زنم
به‌امید بارانی که دیگر نخواهد آمد... ‌.


"Marie's writings "
دیدگاه ها (۰)

کلماتی که با اشک نوشته‌ام چشم‌های خسته‌ام را می‌سوزانند؛اشک‌...

هزاران ناگفته در من خانه کرده‌اندو من محکومم تا ابد آن‌ها را...

تو...روشنایی‌ای بودی که از شکاف سیاه‌ترین لایه‌های قلبم سر ب...

اندوهی در اعماق شادی‌هایم زنده است -هر شب به خواب می‌آید-هر ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط